"لِمَاذَا تُحِبّ الحَبیب؟!"
آنجا که [گریه شدید] بهترین جواب بود...
با سید در کنار مزار حبیب داشتیم صحبت میکردیم که دیدیم زائری داخل ضریح حبیب را نگاه میکنه و میشینه روی زمین و دوباره پامیشه! و همینطور مثل ابر بهار اشک میریزه... دیدیم داره چیزی مینویسه ، شاید وصیتنامهای...
اما نه ولکن نبود، رفتیم توی نَخِش: "سلام علیکم...ماذا تکتب؟" داشت نامه امام حسین به حبیب را کلمه کلمه مینوشت...
باهاش رفیق شدیم. بهش کمک کردیم سریعتر بنویسه تا بعد باهاش صحبت مفصل کنیم (رزق خود حضرت حبیب بود که فرستاده بود و حواله اون روز صبح ما شد) وقتی کامل هر دوطرف ضریح را یادداشت کرد یک سؤال پرسیدیم:"لماذا تحب الحبیب؟!"
سؤال پرسیدن ما همانا و تبدیل ابر بهاری چشم ایشون به سیلاب همان [گریه شدید]...
با دست اشاره به نامه امام به حبیب میکرد و میگفت:کسی که امام براشون نامه نوشته... [گریه شدید]...
بگذریم...
چقدر اون روز صبح کنار مزار حبیب چیزی یاد گرفتیم.
میگفت: از میان 124هزار پیامبر، خدا این72تا را انتخاب کرد. [گریه شدید]
میگفت: کسانی که امام صادق براشون میفرماید: "بابی انتم و امی"(پدر و مادر من به فدای شما...) [گریه شدید] باید خیلی مقام داشته باشند. [گریه شدید]
پرسیدیم:کرامتی هم دیدی؟ جواب: [گریه شدید] همهش کرامته
فهمیدیم:اصالتا اهل کربلا بوده و 38 ساله که رفته خارج(بیشتر آمریکا بوده و چند سالی هم انگلیس و قطر)
گفتیم: خب همینجا بمون...اصلا اینجا قبری خریدی؟
دست ما را گرفت و چند قدم از سمت حبیب به سمت قبله حرکت کردیم:"اینجا قبر جدم است...اونجا قبر داییم است... خودم هم این اطراف یک قبر گرفتم..."
اما از همه اون جوابهاش، قشتگترین جوابش این بود: [گریه شدید]
با همه وجوش اشک میریخت. برای امام حسین اینطوری باید سوخت...
کنار مزار حبیببنمظاهر 11/1/1392
برادر نشانیت را حسین براتی عزیز داد
لینکت می کنم