آنجا که [گریه شدید] بهترین جواب بود...
با سید در کنار مزار حبیب داشتیم صحبت میکردیم که دیدیم زائری داخل ضریح حبیب را نگاه میکنه و میشینه روی زمین و دوباره پامیشه! و همینطور مثل ابر بهار اشک میریزه... دیدیم داره چیزی مینویسه ، شاید وصیتنامهای...
اما نه ولکن نبود، رفتیم توی نَخِش: "سلام علیکم...ماذا تکتب؟" داشت نامه امام حسین به حبیب را کلمه کلمه مینوشت...
باهاش رفیق شدیم. بهش کمک کردیم سریعتر بنویسه تا بعد باهاش صحبت مفصل کنیم (رزق خود حضرت حبیب بود که فرستاده بود و حواله اون روز صبح ما شد) وقتی کامل هر دوطرف ضریح را یادداشت کرد یک سؤال پرسیدیم:"لماذا تحب الحبیب؟!"
سؤال پرسیدن ما همانا و تبدیل ابر بهاری چشم ایشون به سیلاب همان [گریه شدید]...
با دست اشاره به نامه امام به حبیب میکرد و میگفت:کسی که امام براشون نامه نوشته... [گریه شدید]...