برای
آنها که در
مسیر کربلا دائما غُر میزنند!
از انگلیس آمده بود. در لندن یک مغازه اغذیهفروشی بزرگ داشت.
در مسیر کربلا- سامرا داستان خودش را اینطور میگفت:
"4 روزه کربلایی شدم،نمیدونم چطوری جور شد؟! میگند هتلش بد بود، غذاش کیفیت نداشت ولی بی خود میگند! خیلی هم خوب بود...
به من که خیلی چسبید؛ الان هم دارم میرم ژاپن." مرد دنیا دیدهای بود.
معلوم بود امام حسین خیلی بهش حال داده بود. اشک میریخت و تعریف میکرد.
در زیارت چی میدید که ما نمیدیدیم؟
ما هتل و غذا را میدیدیم و غر میزدیم و او...