کتیبههای محتشم
بیلبوردهای ما را جمع کردید، با «کتیبه های محتشم» چه می کنید1؟
هر چند دولت عوض شده، نه حکومت، اما ما از این دست تنهاتر بودیم که جهانی کردیم «مرگ بر آمریکا» را. دلم میخواهد این خطوط آخر را منباب دلنوشت بنویسم؛ عالیجنابان! اگر در روند مذاکراتتان، وصیتنامه سراسر «مرگ بر آمریکا»ی پدران ما هم احیانا اختلال ایجاد کرده، از شما شرمندهایم! و اگر برق نگاه «آرمیتا و علیرضا» هم آسیبرسان به روند مذاکرات است، باز از شما شرمندهایم! ما فکر نمیکردیم داغ یتیمیمان این همه «برد» داشته باشد که حتی در بازی «برد برد» هم اختلال ایجاد کند! ما را بابت قصور و کمکاری ۳۰۰ هزار شهید ببخشید! ما را بابت شهدایمان ببخشید که با بدن غرق در خون، فضای صلح و صفا را مکدر کردند! ما را بابت خس خس سینه جانبازان شیمیایی عفو کنید؛ سرفهشان مخل سفره دیپلماسی است! کار ما به چه جاهایی رسیده! هرگز باورمان نبود بابت «شهدا! شرمندهایم» شرمنده دیپلماتها شویم! شهدا! چرا هنگام نوشتن وصیتنامه، مراقب مذاکره نبودید؟! امام شهدا! چرا این «شیطان بزرگ» را توی دهان ما انداختی؟! تو مقصری! متهم ردیف اول… افراطیتر از همه… امامِ «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» چرا هنوز مختل میکنی روند مذاکره را؟! حضرت روحالله! «جنگ فقر و غنا»، «تشکیل هستههای جهانی مقاومت»، «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و… همه و همه جملههای شماست، نه ما! مشکل اصلکاری بوسه شما بود که به جای دست و بازوی دیپلماتها، بر دست و بازوی بچههای «مرگ بر آمریکا» فرود میآمد! اماما! عذر میخواهم، اما بدجور مختل کردهای روند مذاکرات را! غدیر ظاهرا تقدیر نبود؛ دلم برای صدایت تنگ شده خامنهای… اصلا شهدا! شما هم شرمندهاید… شرمنده مذاکره، صلح، صفا، زندگی، دیپلماسی، مصلحتهای سیاسی، قیمت دلار، نرخ ارز، محیط زیست، گردشگری، امنیت، آرامش، سازش، گشایش، شرمنده همه چی… به خصوص شرمنده آقازادهها، نوهها و نتیجهها… شوخیها و جدیها! حتی شرمنده متلکها! خانواده شهدا! شما هم شرمندهاید… آهای مادر ۴ شهید! تو هم شرمنده باش… آه بلند تو، بیش از تیتر یک کیهان، دامن مذاکرات را گرفته… اینک تو نامحرمی، وندی شرمن محرم! و تنها شهید سازشکاران «احمد شهید» است!! حاج احمد متوسلیان! تو باید به جرم افراط، یارانهات قطع شود… تو هم باید شرمنده باشی… دوکوهه! زمین صبحگاه! فکه! دستوارهها! مزار معطر پلارک! پلاکهای هنوز زیر خاک! «میثم، میثم، عمار»! به گوشاید؟! لطفا شرمنده باشید… آری، کار ما به چه جاهایی رسیده! هرگز باورمان نبود خاک زهرایی شلمچه شرمنده میز و صندلی ژنو شود… و مبارزه شرمنده مذاکره… خوب شد از شهید بصیرت حسین غلام کبیری، این شیربچه جنوب شهری بیلبورد نساختیم و الا نخاع دیپلماسی از گردن قطع میشد!! من پیشنهاد میدهم نام «همت» هم از بزرگراه امالقری حذف شود، چرا که بدن بیسر، زبان مذاکره را چه میفهمد؟! عامل اختلال و تکدر خاطر، از آستین خالی خرازی بیشتر؟! و اگر خون این چند شهید اخیر هم به گوشهای از مسیر مذاکرات ضرر زده، باز هم شرمنده!
راستی، چند صباح دیگر «محرم» است… عاشورا باز هم به موقع از راه رسید… بیلبوردهای ما را جمع کردید که آمریکا عصبانی نشود، اما متوجه نشدید آنچه بیشتر باعث وحشت آمریکا است، داربست عزای حسین(ع) است… دیروز شهدا ندای «هل من ناصر» امام کربلا را شنیدند، امروز محرم، صدای غم و غربت ما را… ارباب با معرفت حقا که حسین(ع) است… «کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا»… بیلبوردهای ما را جمع کردید، با «کتیبههای محتشم» چه میکنید؟! «باز این چه شورش است…» را چه میکنید؟! اینها را که دیگر نمیتوانید جمع کنید و صد البته نمیخواهید جمع کنید؛ همه حسینی هستیم، فقط شما یزید زمانه را نشناختهاید! ما هنوز همه بیلبوردهایمان را نصب نکردهایم؛ آن روز کل شهر «حسین حسین» میگوید! آن روز کسی خواهان مذاکره با یزید نیست! آن روز عاشوراست! هر روز عاشوراست! بیلبوردهای ما به شهر برمیگردد! ما هرگز با یزید به بازی «برد برد» نمیرسیم! آهای دیپلماتها! «روضه اماننامه»… بیلبوردهای ما «روضه اماننامه» بود! کار ما را جمع نکردید، دشمنی کردید با ابتکار علمدار… علقمه اما همچنان جاری است… نزد سقای آب و ادب، اجر ما محفوظ است… بیلبوردهای ما به شهر برمیگردد! آهای اهل سازش! از چشم ما نبینید؛ هرچه میکشید، از دست عباس(س) است…
یادداشتی از حسین قدیانی